۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

حواریان محمد(ص)


تقديم به روح سبز حلقه‌ي دوستان شبانه‌ام در كازرون

خدا به صورت نوراني خودش زُل زد
به دفتر غزل خواب خود تفأل زد

حديث مطرب و مي بود و باد مي‌آمد
درست اول دي بود و باد مي‌آمد

خدا نشست به مفهوم انس و جن در باد
تگرگ ريخت به رؤياي روي سِن در باد

كسي ميان زمين و تگرگ ني مي‌زد
و هي به ياد خودش جرعه جرعه مي مي‌زد

زمان اسير سرآغاز سبز آدم بود
و مثل عشوه‌ي حوا در آسمان كم بود

فريب و زمزمه اطراف سيب نازل شد
و بعد آيه‌ي "أمن يجيب" نازل شد

و ما دو تن به سراشيب كوه لغزيديم
و جسم خسته و عريان خويش را ديديم

صداي نحس تبر در سر برادر بود
كلاغ قاتل تاريخ در پي شر بود

از آن زمان شب انسان به برج عقرب رفت
و خون و خنده به نوبت لبالب از لب رفت
***
هنوز سيل به صحراي روح مي‌ريزند
سكوت آب به سكان نوح مي‌ريزند

هنوز در خم نمرود نيل مي رقصد
ميان حلقه‌ي آتش خليل مي رقصد

قسم به ذهن پر از خندق گلاويزم
قسم به ساحت گندم به جان جاليزم

به حوريان غزلخوان خانه‌ي ادريس
به باغ هاي سراپرده پرده‌ي پرديس

قسم به آنكه شبان شعَيب را مي‌برد
جهاز دختركان شعيب را مي‌برد

قسم به نام سليمان به قامت بالقيس
به گيسوان سياه و قيامت بالقيس

دلم به شكل تمشك لبت پر از خون است
دواي لكنت من در زبان هارون است

بيا و مريم آواره ي مسيحا باش
ثري قوام ندارد بيا ثريا باش

نگار راهب نقاش مي‌رسد امشب
كسي به خواب جهان پنجه مي‌كشد امشب

من از حكايت اجداد خود گريزانم
براي نسل قفس از عبور مي‌خوانم

حواريان محمد هوايتان سرد است
غروبتان خفه و رنگ رويتان زرد است

چرا به دين اساطيرالاولين مانديد
 براي كشتن فانوسها رجز خوانديد

هزار بار بد گرگ و ميش شب گفتيد
"بريده باد دو دست ابولهب" گفتيد

ولي رواج ابوجهل خانه را سوزاند
و برد بر لب دريا و تشنه برگرداند

ولي به روي تن شهر اشعري خوابید
نگاه صومعه در مسجد نبي تابيد

ولي چقدر ولايت به باد غارت رفت
چقدر بر سر آزادگي اسارت رفت

و من چقدر تنم خسته و پريشان است
گمان كنم كه زمان شروع باران است.


از دفتر شعر"لبت را غلاف کن"



۲۰ نظر:

محمد جاويد گفت...

ممنون كه خبر كردي وبلاگ نو مبارك
كار پرو پيمان و جالبي بود

قاسم صرافان گفت...

سلام
بابا هنرمند
شعر که معرکه است
ولی تابلو یه چیز دیگه است
حیف که برای نمایشگاه سعادت نداشتیم
وبلاگ نو هم مبارک
قشنگ تر که شده ایشالا مسن تر از قبلی هم بشه

كازرون نما گفت...

سلام
لطف نموده آر اس اس وبتان را مرحمت فرماييد تا در قسمت وبلاگها درج شود

ناصر فیض گفت...

سلام عزیز.ممنونم که آمدی.
گمان کنم که زمان شروع باران است.دست مریزاد مدتی بود شعر خوبی نخوانده بودم.موفق باشی و سربلند. ناصر فیض.

دکتر غریب فاضل نیا گفت...

با سلام و عرض ارادت
شعر قشنگتون بر لوح چوبین شورانگیز تر شده است. آدرس جدید وبلاگ زیبایتان با افتخار در لیست پیوند های وبلاگ کازرون ندا قرار گرفت.
شادکام باشید و سر افراز.

احمد گفت...

سلام مهندس:
لب مریزا .
ادامه نمیدم که بدونی حرف نداره!

احمد گفت...

سلام مهندس:
لب مریزا .
ادامه نمیدم که بدونی حرف نداره!

ناشناس گفت...

نیوشا گفت:
عجب کلبه ی چوبیهی ساختید برادر اون هم تو بلاگ اسپورت .واقعا اسپورته
شعرتون هم عالی بود و قرص و محکم همون طور که انتظار میرفت.
کلی درد سر کشیدم تا شد بنویسی امیدوارم سایتت روی نظرمو زمین نندازه. همون بلاگفای ننه مرده راحت تر بودا.

ناشناس گفت...

این چه وضعشه من که گفتم نیوشا هستم
این بابا به من گفت ناشناس(آیکون قلب شکسته)

شکروک گفت...

سلام
حتما در انتخاب هویت به جای نام و آدرس اینترنتی عبارت ناشناس را انتخاب نموده اید
سپاس

ناشناس گفت...

http://www.daneshjonews.com/content/view/4751/59/

احسان درخشنده گفت...

سلام برحسين عزيز
وبلاگ جديد مبارك باشه.به خاطر برپايي نمايشگاه خوشنويسي درتهران وهمچنين بابت اين وبلاگ جديدبهت تبريك ميگم.
پيروزوسربلندباشي

قهرمان گفت...

سلام مهندس
عالی بود
ولی چرا اینقدر ولی داشت؟!
ولي رواج ابوجهل خانه را سوزاند
ولي به روي تن شهر اشعري خوابید
ولي چقدر ولايت به باد غارت رفت
لازم نیست قسم بخوری چون تو شعرت خیلی قسم خورده بودی
قسم به ذهن پر از خندق گلاويزم
قسم به ساحت گندم به جان جاليزم
قسم به آنكه شبان شعَيب را مي‌برد
قسم به نام سليمان به قامت بالقيس
و البته فضولی و جسارت بنده را حتما می بخشی

دشمن زياري گفت...

سلام مهندس
مثل هميشه زيبا بود و پر از معنا....
قربونت اين از كليشه
اما
بخوانم بعدا نظر بدهم
فداي داش حسين مثل خودم بچه تهرون خيابون كازرون البته منهاي كوچه شاهپور

فرزاد گفت...

سلام
منزل نو تو محله جديد مبارك
اميدوارم مبحث تبصره 13 در ساخت آن رعايت شده باشد!
ديگه بعله ديگه دارندگي و برازندگي نماي چوب و محله بلاگ اسپوت و... ايشالا كور بشه هركي نتونه ببينه
فقط پدر آدم در مياد تا يه پيام بذاره

قهرمان گفت...

سلام مهندس
آقا این چه وضعیه
تو این وبلاگ که نمیشه نظر خصوصی برات بذارم
شایدم من بلد نیستم
آبروی آدم میره

آل مجتبی گفت...

حـافـــظ خـوانـی

و شـعـر خـوانـی : اسـتـاد «سیدحسن اجتهادی»

غــزل (378)
مـا نـگـویـیــم بــد و مـیــل بــه نــاحــق نــکــنـیــم
جـامـه‌ی کـس سـیــه و دلـق خــود ازرق نـکـنـیـم
عـیـب درویـش و تـوانـگــر بـه کـم و بیش بـد ست
کار بـد مـصـلـحـت آن سـت کــه مـطلـق نـکـنـیـم
رقـــــــــم مـَـغــلـَـطــــه بـر دفـتــر دانــش نــزنـیـم
ســـــرّ حـق بــــر ورق شـَعـبـده مـُلـحـق نـکـنـیـم
ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ؛

"ستیغ سخن" با شرح این "غـــزل" از حافظ ، و چند شعر از اسـتـاد «اجـتـهـادی»

چشم به راه حضورتـان است .

به اینجا ها هم سـری بـزنـیـد ! چیزایی پـیـدا میشه !

www.kazerun1333.blogfa.cm

www.yasht-poem.blogfa.com


مـانـا بـاشــیـــــد!

آل مجتبی گفت...

حـافـــظ خـوانـی

و شـعـر خـوانـی : اسـتـاد «سیدحسن اجتهادی»

غــزل (378)
مـا نـگـویـیــم بــد و مـیــل بــه نــاحــق نــکــنـیــم
جـامـه‌ی کـس سـیــه و دلـق خــود ازرق نـکـنـیـم
عـیـب درویـش و تـوانـگــر بـه کـم و بیش بـد ست
کار بـد مـصـلـحـت آن سـت کــه مـطلـق نـکـنـیـم
رقـــــــــم مـَـغــلـَـطــــه بـر دفـتــر دانــش نــزنـیـم
ســـــرّ حـق بــــر ورق شـَعـبـده مـُلـحـق نـکـنـیـم
ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ؛

"ستیغ سخن" با شرح این "غـــزل" از حافظ ، و چند شعر از اسـتـاد «اجـتـهـادی»

چشم به راه حضورتـان است .

به اینجا ها هم سـری بـزنـیـد ! چیزایی پـیـدا میشه !

www.kazerun1333.blogfa.cm

www.yasht-poem.blogfa.com


مـانـا بـاشــیـــــد!

فاطمه اختصاری گفت...

مرسی آقای رضوی عزیز از لطفتون
زمان اسير سرآغاز سبز آدم بود...

یانه سری گفت...

سلام بر شما
فضای نو مبارک
میشه آدرس من هم در بخش مکان های عرضه کتاب به نشانی سراسر ایران اضافه کنید -زیرا بی صبرانه منتظر ارائه امانت به دوستانم
با تشکر یانه سری