۱۳۸۹ دی ۱۲, یکشنبه

نمایشگاه خوشنویسی



سلام بر دوستان جان

"خدا به صورت نوراني خودش زل زد/ به دفتر غزل خواب خود تفأل زد
حديث مطرب و مي بود و باد مي آمد/ درست اول دي بود و باد مي آمد..."

و اينچنين شد كه پس از دو سال "باغ نظر" ما را اول دي ماه سرما زد و خشك كرد. تازه درختانش داشتند ميوه شيرين مي دادند...
  چاره اي نبود جز رحل اقامت در جايي ديگر افكندن و براي اندك زماني لب از طعام شعر برگرفتن كه خود گفته بوديم "لبت را غلاف كن".
بگذريم.

مدرسه ها كه تعطيل مي شد سه ماهي تعطيلات تابستاني داشتيم و نگراني مادر از اينكه اين سه ماه را چطور بايد با چهار پنج بچه فضولش سر كند گل مي كرد. هنوز ده سالم نشده بود كه  تجربه مكانيكي وجوشكاري و لوازم ساختمان فروشي و آهن فروشي و شِكرَوك چيني را از همان تابستان ها كسب كرده بودم! تُل و تپه هاي اطراف خانه پدري -تپه هاي قبرستان سيد محمد- پر از بوته هاي خار بود و منبع شكروك(به كسر ش و فتح ك). مادر مي گفت شكروك براي درمان هزار ويك مريضي خوب است البته بعدها گفت چهل مريضي را خوب مي كند و الان من مي دانم شكروك فقط يك مريضي را خوب مي كرده آن هم مريضي فضولي بنده را در تعطيلات تابستان!.
اين اسم را براي وبلاگم انتخاب كردم تا شكرش از تلخي كلامم بكاهد و آنچه به كام شما مي رسد دست كم شيريني شكروك را داشته باشد. همانطور كه عرض كردم وجهه درماني هم دارد هزار و يك مرض را خوب مي كند! 

طي روزهاي گذشته نمايشگاهي از آثار خوشنويسي نستعليق بنده در مؤسسه فرهنگي هنري صبا(فرهنگستان هنر) برقرار است. از دوستاني كه بنده را مورد لطف قرار دادند سپاسگزارم. اين نمايشگاه تا آخر هفته (پنج شنبه 16 دی ماه) سر پا مي ماند. من نيز عصرها از ساعت 16 به بعد در محل نمايشگاه حضور دارم.
قدمتان بر چشم


 


 




۱۰ نظر:

توانگر گفت...

مبارکه . شکروک یه شباهتهایی با خار تپولک داره . قصد که نداری آروم آروم بری سمت خار تپولک ؟!
موفق باشی .

دشمن زياري گفت...

سلام مهندس
خدا را شكر كه اومديد. آقا متاسفانه تا الآن وقت نكردم خدمت برسم نمايشگاه. هم مريض بودم كمي اينورتر شما در پارساباد كشاورز بستري شيميايي. حالا هم كه روپا شديم قراره امروز بروندمون صحراي هويزه و ياد: توپ تاك فشفشه
اي زندگي سي ما مفتشه!
اگر يه طوري در رفتم، حوكما خدمت خواهم رسيد. adsl ماهم به دليل نقل و مكان فعلا قطعه و فيس بود و باد بوكم خبري نيست.
قربانت

دکتر غریب فاضل نیا گفت...

با سلام و عرض ارادت
حال و احوالت را بی هیچ گفت وشنودی از رنگ رخسار وبلاگ جدیدت میتوان حدس زد. این بار تخته را برگزیده اید که هیچش به میخ اعتناء نیست. خوشحالم که دوباره آمدید.
راستی عنوان وبلاگ جدیدت هم خیلی قشنگ است. البته برای تلخکامان هم داروی کارآمدی است.
موفق باشید.

قهرمان گفت...

سلام
اگر بگم دلم برات تنگ شده بود دروغ گفتم
اما اگه بگم که خیلی خوشحال شدم که دوباره دیدمت راست گفته ام
خداوند تو را حفظ کند که یک هنرمند به تمام معنا هستی
شاعر و نویسنده و خوشنویس و مهندسی و
همگی لطف خداوند است و البته تلاش و همت و پشتکار خودت
که کازرونی هستی و سبب افتخار ما
زنده باشی

مجید گفت...

درود
باغ نظرت که سرما زد، مواظب باش تو این اوضاع شکروکت شکرک نزنه
مخلصاتیم

پاييز رحيمي گفت...

سلام آقاي رضوي فرد بزرگوار!
تبريك ميگم هم نقل مكان و اسم شيرين وب را و هم نمايشگاه خطاطي را!
عجب! به جندين هنر آراسته ايد ماشالله!

كاش ما هم بوديم وسعادت ديدار خط زيباتون رو تو نمايشگاه داشتيم.

سالم وپايدار باشيد.

احمد گفت...

شکر که باز آمده ای بی خبر
مژده این وصل شکروک ببر
در پی بشنیدن یک حرف حق
وبلاگ تو بسته ومادر به در
خار شکروک به چشمش رود
هر که تورا خوار کند ای شکر
کرم شکروک به گوشش رود
هر که نخواهد شنود حرف تر
با همه احوال زبان باز کن
پیش که شکروک رود رو به سر
سلام مهندس
جلو درب عطاری شاه امیری وسیدجلال آدرس وب و بسپر نصب کنن!

احمد گفت...

شکر که باز آمده ای بی خبر
مژده این وصل شکروک ببر
در پی بشنیدن یک حرف حق
وبلاگ تو بسته ومادر به در
خار شکروک به چشمش رود
هر که تورا خوار کند ای شکر
کرم شکروک به گوشش رود
هر که نخواهد شنود حرف تر
با همه احوال زبان باز کن
پیش که شکروک رود رو به سر
سلام مهندس
جلو درب عطاری شاه امیری وسیدجلال آدرس وب و بسپر نصب کنن!

احمد گفت...

شکر که باز آمده ای بی خبر
مژده این وصل شکروک ببر
در پی بشنیدن یک حرف حق
وبلاگ تو بسته ومادر به در
خار شکروک به چشمش رود
هر که تورا خوار کند ای شکر
کرم شکروک به گوشش رود
هر که نخواهد شنود حرف تر
با همه احوال زبان باز کن
پیش که شکروک رود رو به سر
سلام مهندس
جلو درب عطاری شاه امیری وسیدجلال آدرس وب و بسپر نصب کنن!

هاشمی زاده گفت...

سلام بزرگوار صمیمی

بااینکه هنوز هم پـریشـان هستیم
دور از نفس زمــــزم بـاران هستیم
با اینهمه درد میشود ..بـاز شکفت
هرچندکه در فصل زمستان هستیم
..........
هرچند در نیمه را زمستانیم ولبریز عطش و غربت باران بخصوص در جنوب پر عطشمان
.و خاک تشنه اش.. اما با همدلی و زلال معـــرفتتان..و ارتباط صمیمـــــی دلهامان..
می توان
..ایمان به انتهای زمستان بیاوریم.....
حضورتان...باعث رویش وتعالی شعر ها یم و... شکفتنی دیگر در حال وهوای دل عطشناکمان خواهد بود....قلم وقدمت همیشه ی ایام سبز ومعطر..دوستیت پایدار
چنانچه به علت مشکلات متعدد وعدم صحت کامل نتوانستم ...بطور شایسته آثار ارزشمندتان رانقد نمایم پوزش می خواهم...
.................
شعر ارزشمندتان ..چه از نظر مضمون ها وبار معنایی و چه از نظر تعبیرات وتصویر گری های ناب و ساختاری تازه و حسن سلیقه تان...وفضایی امروزی و نوشکفته وزبانی صمیمی
.وزلال که از زمزمه آن لذت بردم..وجاذبه ای که خواننده را تا پایان خط شعر با خودش
می برد....