۱۳۸۹ دی ۲۰, دوشنبه

کوچه های باران



باران چه بگويم كه سراپا مستي
محبوبه‌ي دودمان توفان هستي
روزي كه خدا اشك تغزل مي ريخت
آغاز شدي نطفه‌ي ما را بستي

 

***

تمامت خواه و حرافند اينجا
اسير لابه و لافند اينجا
صداي پاي باران آمد و باز
غل و زنجير مي‌بافند اينجا

 

*** 

ديشب تو را سرودم در كوچه‌هاي باران
دنبال جاده بودم در كوچه‌هاي باران
تاريك بود و قدري آواره بود چشمت
از وسعت حدودم در كوچه‌هاي باران
وقتي كه پا نهادي بر فرش چشمهايم
تعبير شد سجودم در كوچه‌هاي باران
فكري كه در سرم بود يك سينه اوج برداشت
تا كشف شد شهودم در كوچه‌هاي باران
آن شب تمام من را با اسب ايل بردي
تا قله‌ي صعودم در كوچه‌هاي باران
تاري به روي دوشت ايلي به جنب و جوشت
ذكر تو مي‌شنودم در كوچه‌هاي باران
مردي كه دار مي بافت شايد درست مي‌گفت
بر دار رفته بودم در كوچه‌هاي باران



از دفتر شعر"لبت را غلاف کن"

۳ نظر:

انديشه وب گفت...

يا سلام
با مطلبي به روزم و منتظر قدوم و نظرات گهربار شما
خوشحال مي شوم اگر سري بزنيد و نظري بدهيد
شاد باشيد و پاينده

احمد گفت...

.....
ابری از دور به فریاد آمد
چشمکی زد به نگاهش با شوق
باد آورد پیام شادی
آسمان ناظر بود
بغض او پس ترکید
ریخت بر سینه خاک
شاهدان می گفتن :
شکر ای ایزد پاک.
کاش می شد که مراابری بود
پر فریادش آب
تا به خیسم بکشد
با غریوی بی رحم
با دلم برق آسا
عطش از من بربایدآرام
واروم در کف آب
چون کلوخی تنها
وانهم گرد غریبی ازخاک
بسپارم به زلالی تو باز
ای نگاهت باران
.......

(بلیانی 19/10/89)

همیشه چون باران پاک بمانی مهندس
تا انتظارت به دلها بنشیند.

امین رضوی فرد گفت...

درود
خونه جدید مبارک.امیدوارم این یکی در مقابل زلزله ایمن باشه.خودت مهندسی دیگه.